آشنايي با ابوسهل اسماعيل نوبختي (237- 311هـ)
اسماعيل بن علي بن اسحاق بن ابي سهل بن نوبخت. (1)
شخصيت
او از رهبران فکري - اجتماعي شيعه بوده است. چنانکه گفته شد، در مرض وفات نايب سوم امام (عليه السلام) به همراه تني چند از بزرگان به ديدار او رفتند تا از تکليف شيعيان بعد از او در سفارت و نمايندگي امام عصر (عليه السلام) آگاه شوند. (2)او از مقام علمي بالايي (3) برخودار بود که بيشتر جنبه کلامي داشت.
تميز بعلم الکلام و تصدي للتدريس و التأليف و المناظره و الحجاج و الرّد علي اصحاب المقالات و الاجابة عن الشبهات و الاعتراضات. (4)
تعداد زيادي از متکلمان نامدار شيعي شاگرد او بوده اند. از جمله:
ابو الحسين محمد بن بشر حمدوني سوسنجردي، ابوالجيش مظفر بن محمد بن احمد بلخي و علي بن عبدالله بن وصيف بغدادي معروف به ناشئ اصغر. (5)
آثار و تأليفات
او بيش از سي اثر تأليف کرده است که اکثر آن ها در علم کلام است. (6)تعدادي از آن ها عبارتند از: التوحيد، المعرفة، النفي و الاثبات، في استحالة رؤية القديم، التنبيه في الامامة، الاستيفاء في الامامة، الجُمَل في الامامة، الرد علي الغلاة، الرد علي اليهود، الرد علي المجبرة، الرد علي الواقفة. (7)
ابن حجر در شمار کتاب هاي ابوسهل از کتابي درباره ملل و نحل نام برده که شهرستاني در تأليف ملل و نحل خود بر آن تکيه کرده است. (8)
متأسفانه از اين کتاب ها جز يکي دو فقره که آن هم به نقل از ديگران است (9) مطلب ديگري به دست نرسيده است.
عقيده عملي و راسخ او در بحث امامت
او برخلاف افرادي چون ابوجعفر محمد بن علي شلمغاني که نتوانست در عقيده ملي و علمي خود راسخ و پابرجا بماند، از ثبات عقيده برخوردار بود و حتي نسبت به مقام نيابت امام عصر (عليه السلام) نيز نهايت خضوع را داشت و در تحکيم و تقويت او از هيچ اقدامي دريغ نمي کرد.چنانکه بعد از اعلان مقام ابوالقاسم حسين بن روح به عنوان نيابت و سفارت امام (عليه السلام) کسي از ابوسهل علت اين امر و حکمت منصوب نشدن او را پرسيد. او در پاسخ گفت:
کساني که حسين بن روح را به اين منزلت برگزيده اند از ما بيناترند، کار من مناظره با خصم و بحث و گفت و گو با ايشان است. اگر من مکان امام غايب را چنانکه ابوالقاسم مي داند مي دانستم شايد در تنگناي محاجه او را به خصم مي نمودم در صورتي که اگر ابو القاسم امام را زير دامن خود پنهان داشته باشد و او را با مقراض ريز ريز کنند، امام را آشکار نخواهد ساخت. (10)
در هنگامي که حسين بن منور حلاج (11) و محمد بن علي شلمغاني (12) در مقابل حسين بن روح ادعاي بابيت و سفارت امام عصر (عليه السلام) را داشتند، هر دوي آن ها درصدد جذب ابوسهل برآمدند و کسي را نزد او فرستاده و با ادعاي اظهار امر عجيب و خبر غيبي از او خواسته بودند تا به آن ها ايمان بياورد. او در مقام رد، تمسخر و کشف واقعيت پوچ و توخالي آنان گفته بود:
اظهار معجزه و غيب گويي لازم نيست، بلکه انجام کار ساده اي از طرف آنان موجب ايمان آوردن من خواهد شد. او که ظاهراً جلوي سرش مو نداشته، درخواست کرده بود که اگر هر يک از آنان معجزه کند و جلوي سرش موي بروياند و يا موي سفيدش را سياه کند تا از رنگ زدن آن راحت شود، به آنان ايمان مي آورد. بدين جهت هر دوي آنان از او مأيوس شدند. (13)
اقدام ها و فعاليت ها
ويژگي هاي دوره ي زندگي او از جمله تقارن با ايام غيب صغري و شرايط ويژه آن، (14) بروز اختلاف ميان شيعه و ظهور فرق انحرافي در ميان آن ها، (15) نقض عقايد و مقالات شيعه، توسط مخالفان، (16) و رشد و نضج کلام شيعي و استحکام و استواري آن (17) موجب شده بود تا او با توجه به آن شرايط و ويژگي ها و با عنايت به موقعيتي که داشت و ضرورتي که احساس مي کرد، در راستاي تفکر کلام امامي اقدام هايي در خور توجه انجام داد که برخي از آن ها عبارتند از:1. رفع تفرقه اماميه و دفع مخالفان آنان
او که رياست اماميه را در بغداد بر عهده داشت و شوکت دنيوي و مقام علمي او نيز بر همگان محرز بود، توانست به کمک نوبختي ها و ديگر خاندان پيروان مذهب امامي به رفع تفرقه اماميه و دفع مخالفين آنان بپردازد. چنانکه گفته شد، اقدام او به همراه بزرگاني از وجوه اماميه در بيماري نايب سوم امام عصر (عليه السلام)، حمايت جدي او از نيابت حسين بن روح در مقابل مخالفان و پاسخ محکم او در دعوت شلمغاني و حسين بن منصور حلاج، گواه اين مسئله است.2. تدوين کلام امامي
نوبختي ها و در رأس آنان ابوسهل توانستند تعاليم پايه اي مذهب و قواعد و اصول مورد اتفاق بين شيعه را در کالبد يک نظام فراگير کلامي مدون سازند تا بتوانند با استفاده از آن پاسخ گوي حمله هاي مخالفان باشند. (18) کثرت تأليف هاي کلامي او و ديگر نوبختي ها از جمله ابومحمد بيانگر اين اقدام است. (19)3. دفاع عقلاني و فلسفي از عقايد شيعي
ابوسهل علاوه بر دفاع از عقايدي که عده اي از متکلمين امامي، قبل از او آن ها را بنا بر تصويب ائمه هدي و قبول جمهور اماميه تدوين کرده بودند، روش عقلاني و خردگرايي فلسفي را بيش از پيش در تقرير مسائل کلامي مطابق عقيده اماميه پذيرفته و مذهب امامي را از بعضي تهمت ها که در باب رؤيت، تشبيه، تجسيم و غيره دامنگير عده اي از متکلمين اوليه آنان شده بود خلاص کرده و به صراحت خود را طرفدار محال بودن رؤيت خداي تعالي و حدوث عالم و مخالف با جبريه در باب خلق و استطاعت اعلان کردند و ... (20)او در بحث امامت که در آن دوره نزد اماميه اهميت بسياري داشته است، همين روش را به کار برده و وجوب امامت و اوصاف امام را از طريق استدلال هاي عقلي مطرح کرده است، هر چند گاهي در تأييد آن ادله به مضامين عقلي نيز استناد مي کرد. (21)
او در اين روش ( طريق استدلال عقلي ) همراه با دو نفر از معاصرانش، ابومحمد حسين بن موسي نوبختي و ابوالاحص داود بن اسد بصري (22) اولين کساني هستند که از ابو عيسي ورّاق و ابن راوندي تبعيت کرده اند؛ حتي افزون بر آن دو به ادله اي ديگر نيز استناد کرده اند. (23) او با همين روش عقلي به اثبات ضرورت امام منصوص پرداخت و مي گويد:
انما تکلمّنا فيما توجبه العقول اذا مضي النبي (صلي الله عليه و آله) و هل يجوز ان لا يستخلف و ينصَّ علي امام بالصفة التي ذکرناها. (24)
در ادامه در پاسخ کسي که با اين روش اصل امام منصوص را پذيرفته است و از اسم و شخص آن مي پرسد، مي گويد:
فاذا ثبت ذلک بالادلة فعلينا و عليهم التفتيش عن عين الامام في کل عصر من قبل الاخبار. (25)
او مي افزايد که در ميان مسلمانان تنها شيعيان معتقدند که امام آنان از جانب خدا منصوص است. با توجه به اينکه آنان دولت و قدرتي ندارند، انگيزه اي بر نقل اخبار جعلي نيز نخواهند داشت، به ويژه آنکه امروزه شمار آنان از هر جهت به حدي زياد است که نمي توانند بر کذب اجماع کنند. (26)
هنگامي که نقل شيعه در نص پيامبر بر امام علي (عليه السلام) صحيح باشد، بر همان اساس، نص امام علي (عليه السلام) بر امام حسين (عليه السلام) و از او به امام حسين (عليه السلام) و همانطور امامان بعدي تا امام حسن عسکري (عليه السلام) و نص آن حضرت نسبت به غيبت امام عصر (عليه السلام) و نقل آن نيز صحيح خواهد بود، چرا که شخصيت هاي که اين خبر را از امام حسن عسکري (عليه السلام) نقل مي کنند، همگي موثقند و به امامت امام زمان (عليه السلام) شهادت مي دهند. غيبت آن حضرت نيز به جهت سختگيري زياد حکومت بر آن حضرت بوده است.(27)
او در پاسخ اين پرسش که غيبت طولاني امام در واقع به منزله فقدان وجود او در جهان است، مي گويد:
هنگامي فقدان وجودي امام (عليه السلام) موجب از بين رفتن حجت خدا در زمين و سقوط شريعت در بين مردم مي شود که کسي ضامن حفظ حيات او نباشد، اما اگر حفظ حيات او مضمون باشد و پنهان شدن و غيبت او به جهت ترس از جان و به امر خداوند باشد به علاوه اينکه او در ارتباط با مردم سفير و نماينده مخصوص و معروفي داشته باشد که مردم به راحتي مي توانند به واسطه آن ها با امام ارتباط داشته باشند موجب بطلان حجت الهي نخواهد شد. (28)
او در ادامه به بعضي از شرايط زماني حيات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) استشهاد مي کند و مي گويد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز مدت طولاني در شعب ابوطالب دور از چشم ديگران به سرمي برد و حتي در اوايل بعثت، دعوت او به طور سري و پنهاني بود تا اينکه شرايط براي او مهيا شد؛ و يا مدتي که حضرت در غار بود و هيچ کس از محل ايشان اطلاعي نداشت، در عين حال در تمام اين مدت او به عنوان يک پيامبر مرسل شناخته مي شد و غيبت او از عامه مردم موجب از بين رفتن نبوتش نمي شد. امام (عليه السلام) نيز چنين است و ملاک نبوت و امامت، وجود عيني و ثبوت ذاتي شخص پيامبر و امام است؛ هرچند به عللي در ظاهر به تبيين و تعليم و صدور احکام شرعي نپردازند.(29)
پينوشتها:
1- ر.ک: ابن نديم، الفهرست، ص 219؛ طبقات المتکلمين، ج2، صص 81 و 82، عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 96-124؛ تعليقات کتاب «النقض» سيد جلال الدين حسيني ارموي ( محدث )، ج1، صص 460-494 ( تعليقه 88 )؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج5، صص 580-583.
2- ر.ک: طوسي، الغيبة، صص 226 و 227.
3- رجال النجاشي، ص 31، شماره 68. کان شيخ المتکلمين من اصحابنا و غيرهم له جلالة في الدنيا و الدين يجري مجري الوزراء في جلالة الکتاب.
4- طبقات المتکلمين، ج2، ص81.
5- همان، ص82، شيخ مفيد از طريق دو نفر اخير شاگرد ابوسهل بوده است.
6- عباس اقبال آشتياني نام سي و هفت اثر او را ذکر کرده است. ر.ک: عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 116-123.
7- طبقات المتکلمين، ج2، صص 81 و 82؛ عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 116-123؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج5، ص 582.
8- لسان الميزان، تحقيق ابوغدّه، ج1، جزء 2، ص 154 شماره 1209، ج1، ص 655، شماره 1335.
9- ر.ک: کمال الدين و تمام النعمه، صص 88-94؛ سيد حسين مدرسي طباطبايي، مکتب در فرايند تکامل، ( ضمائم )، صص 303-309.
10- عباس اقبال، خاندان نوبختي، ص 217؛ طوسي، الغيبة، ص 240.
11- جهت اطلاع از او ر.ک: عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 111-116.
12- ر.ک: همان، صص 222-228؛ ابن نديم، الفهرست، ص 219؛ طوسي، الغيبة، صص 246 و 247.
13- ر.ک: ابن نديم، الفهرست، ص 219؛ طوسي، الغيبة، صص 246 و 247؛ عباس اقبال، خاندان نوبختي، ص 114.
14- پنجاه و يک سال از عمر او در ايام غيبت صغري صرف شده است، زيرا ايشان در سال 237 متولد شد و در هنگام رحلت امام عسگري (عليه السلام) 23 سال داشت و در سال 311 که وفات کرد 74 ساله بوده است.
15- ر.ک: عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 106 و 107.
16- همان.
17- دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج5، ص 580؛ شبلي نعماني، تاريخ علم کلام، ج1، ص 38.
18- دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، ص 164 و ج8، ص 436.
19- حدود 40 اثر کلامي براي هر يک از آن دو نقل کرده اند. ر.ک: عباس اقبال، خاندان نوبختي، صص 116-123، 128-135.
20- همان.
21- سيد مرتضي، الشافي في الامامة، ج1، ص 98. انّ المعلوم منهم اعتقاد وجوب الامامه و اوصاف الامان من طريق العقول و الاعتقاد عليها في جميع ذلک و ان کانوا ربّما استدلوا بالسمع استظهاراً و تصرفاً في الادله. و ليس کل من استدل علي شيء بالسمع فقد نفي دلالة العقل عليه و هذه کتب ابي محمد و ابي سهل رحمهما الله في الامامه تسهد بما ذکرنا. عبارات نوبختي را ببينيد در: کمال الدين و تمام النعمه، ص89.
22- ر.ک: رجال نجاشي، ص157، شماره 414. شيخ جليل فقيه متکلم من اصحاب الحديث، ثقة ثقة... له کتب منها: کتاب في الامامه علي سائر من خالفه من الامم، و الآخر مجرد الدلائل و البراهين.
23- همان.
24- کمال الدين و تمام النعمة، ص89.
25- همان.
26- همان.
28- همان، صص 89 و 90؛ و اذا صح بنقل الشيعه النص من النبي (صلي الله عليه و آله) علي علي (عليه السلام) صحّ بمثل ذلک نقلها النصَّ من علي (عليه السلام) علي الحسن (عليه السلام) و من الحسن علي الحسين ثم علي امام امام الي الحسن بن علي ( العسکري ) (عليه السلام) ثم علي الغائب الامام بعده (عليه السلام) لان رجال ابيه الحسن (عليه السلام) الثقات کلهم قد شهدوا له بالامامة و غاب (عليه السلام) لان السلطان طلبه طلباً ظاهراً و کلّ بمنازله و حرمه سنتين.
29- همان، ص90. في ارتفاع عينه ارتفاع الحجة من الارض و سقوط الشرايع اذا لک يکن لها من يحفظها و امّا اذا استتر الالمام للخوف علي نفسه بامر الله عزوجل و کان له سبب معروف متصل به و کانت الحجة قائمه اذ کانت عينه موجوده في العالم و بابه و سببه معروفان و انما عَدُمَ افتائُه و امره و نهيه ظاهراً و ليس في ذلک بطلان للحجة.
30- همان، صص 90 و 91. و لذلک نظائر قد اقام النبي (صلي الله عليه و آله) في الشّعب مدة طويلة و کان يدعو الناس في اول امره سرّاً الي ان اَمن و صارت له فئة و هو في ذلک نبي مبعوث مرسَل فلم يبطل توقّيه و تستره من بعض الناس بدعوته نبوتّه و لا ادحض ذلک حجته. ثم دَخَلَ (صلي الله عليه و آله) الغار فاقام فيه فلا يعرف احدٌ موضعه و لم يبطل ذلک نبوته و لو ارتفعت عينه لبطلت نبوته و کذلک الامام يجوزان يحبسه السلطان المدة الطويله و يمنع من لقائه حتي لا يفتي و لا يعَلَّم و لايبين و الحجة قائمة ثابته واجه و ان لم يفت و لم يبين لانه موجود العين في العالم. ثابت الذات ولو انّ نبياً او اماماً لم يبين و يعلّم و يفتِ لم تبطل نبوته و لا امامته و لا حجته ولو ارتفعت ذاته لبطلت الحجة و کذلک يجوز ان يستر الامام المدّة الطويلة اذا خاف و لا تبطل حجة الله عزوجَلّ.
جبرئيلي، محمد صفر؛ (1389)، سير تطور کلام شيعه، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}